===========
https://s33.picofile.com/file/8483141900/Shahid_barzegar.jpg
==============
قصهی سه رفیق
ما سه رفیق بودیم والبته همرزم وهم محلی.
درسته شهیدازلحاظ سنی کوچکترازمابود ولی استاداخلاقمون شد .
یادمه به پیشنهادشهید اشتراکی یه دوربین عکاسی خریدیم
تا لحظاتی ازخودمون روبه یادگاربگذاریم.
هروقت میخواستیم عکس بگیریم
شهیدمیگفت:
توروخدا لبخندبزنید
تابعدازشهادتمون
حس خوب به دیگران منتقل کنیم.
اینطورهمه متوجه میشن ماباعشق راه رو رفتیم
دوربین نوبتی چرخید
رسیدبه شهید.
واون گمنام شد.
ولی عکسها؛لبخندهاش یادگارموند.
همونطوری که خودش که میخواست.
خاطراتی ازشهید محمدعلی برزگر
راوی:قربان علی امروزی
تصویربالا:
سمت راست:آقای امروزی
وسط:شهیدبرزگر
سمت چپ:محمدسعیدی
https://eitaa.com/ShahidBarzegar65